جرم انگاری فقر در حال ایجاد دنیایی خشن تر است
به گزارش جهان نگر ؛
سنتهای اعتقادی و ارزشهای قانون اساسی ما به وضوح نشان میدهد که رفتار با بیخانمانها به شیوهای که در ایالات متحده انجام میدهیم، مجازاتی ظالمانه و غیرعادی است.
این مقاله در ابتدا در TomDispatch.com ظاهر شد.
در ۲۲ آوریل، دیوان عالی استدلالهای شفاهی برای Grants Pass v. Johnson را شنید، پروندهای که بر این موضوع تمرکز دارد که آیا بدون مسکن (اصطلاحی که به طور کلی جایگزین «بیخانمانها» شده است) افرادی که گزینههای سرپناه داخلی ندارند، حتی میتوانند بدون اینکه در خارج از منزل، یک پتو به دور خود بکشند یا خیر، آنها مستوجب مجازات کیفری هستند.
قبل از اینکه به دادگاه عالی در دادگاه تجدید نظر برسد، دادگاه ناحیه نهم اعلام کرد که شهرداری ها نمی توانند افراد بی خانمان غیر ارادی را صرفاً به دلیل زندگی در محلی که در آن هستند مجازات کنند. این دقیقاً همان کاری است که شهر Grants Pass در اورگان، زمانی که استراحت یا خوابیدن در هر مکانی در املاک عمومی با پتویی برای زنده ماندن در هوای سرد، حتی زمانی که هیچ تختی در پناهگاهها وجود نداشت، غیرقانونی کرد. این قانون ماندن ساکنان بدون مسکن در Grants Pass را غیرممکن میکند و در واقع آنها را مجبور میکند یا به شهر دیگری نقل مکان کنند یا با دورهای بیپایانی مجازات روبرو شوند. در Grants Pass، مجازات با ۲۹۵ دلار جریمه شروع می شود که در صورت پرداخت نشدن آن تا ۵۰۰ دلار می رسد و می تواند از آنجا به اتهامات تخلف جنایی، مجازات تا ۳۰ روز زندان و جریمه ۱۲۵۰ دلاری افزایش یابد.
موضوع پیش روی دادگاه این است که آیا چنین قانونی ناقض محدودیت های متمم هشتم در قبال مجازات های ظالمانه و غیرعادی است یا خیر. این شهر از دادگاه میخواهد تصمیم بگیرد که اصلاحیه هشتم هیچ محدودیتی برای مواردی که میتواند جرم انگاری شود، اعمال نمیکند، تا زمانی که خود مجازات ظالمانه و غیرعادی تلقی نشود. اگر چنین باشد، شهرداریهای سراسر کشور آزاد خواهند بود که بیخانمانی غیرارادی را غیرقانونی کنند.
در پاسخ، بیش از ۴۰ گزارش کوتاه با بیش از ۱۱۰۰ امضاکننده علیه پرونده شهر تشکیل شد که نماینده میلیونها نفری بود که نگران پیامدهای گسترده چنین تصمیمی هستند یا به طور بالقوه تحت تأثیر آن قرار گرفتند. مرکز ادیان، حقوق و عدالت اجتماعی کایروس – که دو نویسنده این مقاله به آن تعلق دارند – یکی از این خلاصهها را همراه با بیش از دوازده فرقه مذهبی، عبادتگاههای تاریخی و شبکههای بینادیانی ارسال کرده است. همراه با ۱۳ امضاکننده رسمی این خلاصه، تعداد بیشتری از روحانیون، رهبران مذهبی و مؤسسات از ادعای اصلی آن حمایت میکنند: این که قانون Grants Pass دستورالعملهای سنت بینادیانی ما در مورد رفتار اخلاقی با افراد فقیر و بیخانمان را نقض میکند. در واقع، تصمیم دیوان عالی می تواند فقر و بی خانمانی را در سراسر کشور به طور چشمگیری جرم انگاری کند، به خصوص اگر شهرهای نزدیک Grants Pass، در ایالت اورگان و در سراسر کشور، محدودیت های مشابهی را اعمال کنند.
متأسفانه، چنین سناریویی نه تنها از این دادگاه عالی، بلکه با توجه به بخش بزرگی از این کشور، دور از ذهن است. از اوایل دهه ۲۰۰۰، ملت ما به طور مرتب به پلیس و پاسخ های “قانون و نظم” به بحران های اجتماعی روی آورده است. چنین تهدیدهایی که اغلب علیه جوامع فقیر و کم درآمد به شکل جریمه، هزینه و خطرات زندان اعمال میشوند، مرتباً توسط پلیس با زره پوش (ضد شورش)، با استفاده از تجهیزات تاکتیکی و در قرن حاضر صدها میلیون نفر پشتیبانی میشوند. دلارها تجهیزات نظامی مستقیماً از پنتاگون به هزاران اداره پلیس در سراسر کشور منتقل شده است.
همه اینها امکان استفاده از خشونت و زور وحشیانه را در بسیاری از موقعیتها از جمله دنیای بیخانمانها محتملتر کرده است. البته اخیراً، پلیس نظامیشده دانشگاهها را برای کمک به سرکوب تظاهرات مسالمتآمیز دانشجویان بر سر جنگ غزه تشکیل داده است. وقتی دانشجویان دانشگاه نورث ایسترن به دلیل اردوگاه خود در غزه دستگیر شدند، آنها را به همان تاسیساتی بردند که در طی پاکسازی اردوگاه بی خانمان ها در آنجا تحت بررسی قرار می گرفتند، همانطور که تماس های محلی در بوستون به ما گفته اند.
بحران بی خانمانی و مسکن که امروز آشکار می شود، منعکس کننده یک بحران گسترده تر ملی از ناامنی اقتصادی است. به هر حال، در سال ۲۰۲۳، تقریباً ۱۳۵ میلیون نفر یا بیش از ۴۰ درصد از مردم، فقیر یا کم درآمد محسوب می شدند و تنها یک بحران تا بی خانمان شدن فاصله داشتند. در بازگشت چشمگیر به شرایط قبل از همهگیری، این شامل ۶۰ درصد از لاتینتبارها (۳۸.۹ میلیون)، ۵۹ درصد از بومیان آمریکا (۲.۳ میلیون)، ۵۵ درصد از سیاهپوستان (۲۲.۵ میلیون)، ۳۶ درصد از مردم آسیا (۸ میلیون) و ۳۲ درصد سفیدپوستان (۶۱.۸ میلیون) شد.
در میان آن ده ها میلیون آمریکایی، ناامنی مسکن به طرز نگران کننده ای گسترده است. قبل از همهگیری، تقریباً ۸ تا ۱۱ میلیون نفر بیخانمان بودند یا در آستانه تبدیل شدن به یک سیستم پناهگاه در حال فروپاشی و مجموعهای رو به رشد از اردوگاههای غیررسمی در خیابانهای آمریکا بودند یا در مجموعهای از مکانهای خواب گیر افتاده بودند. از جمله اتومبیل ها و نیمکت ها یا دو یا سه برابر در آپارتمان ها. بدتر از آن، حتی این اعداد نیز احتمالاً دست کم گرفته شده بودند: وقتی همهگیری در سال ۲۰۲۰ رخ داد و میلیونها نفر شغل خود را از دست دادند، ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر ناگهان خود را در معرض خطر بیخانمان شدن دیدند.
در ملتی که زمانی به عنوان “خانه شجاعان” و “سرزمین آزادگان” شناخته می شد، تعداد بی شماری از روح های شجاع وجود دارد که بدون خانه یا در آستانه بی خانمانی هستند. امروزه هیچ ایالت یا شهرستانی وجود ندارد که کسی که حداقل دستمزد فدرال را دریافت می کند بتواند یک آپارتمان دو خوابه بخرد.
همانطور که در ماه مه گزارش شد، بین سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳، اجاره بها بیش از ۳۰ درصد در سطح ملی افزایش یافت. علیرغم تعدادی از افزایشهای محلی و ایالتی در حداقل دستمزد در سال جاری، دستمزد معیشتی که برای پوشش مسکن و سایر نیازهای اولیه کافی باشد، اغلب باید حداقل دو برابر افزایشهای ساعتی باشد. در کالیفرنیا، جایی که حداقل دستمزد به ۱۶ دلار در ساعت افزایش یافت، والدین مجرد برای رفع نیازهای اولیه خود باید حداقل ۴۷ دلار در ساعت درآمد داشته باشند، در حالی که یک خانواده با دو بزرگسال شاغل و دو کودک نزدیک به ۵۰ دلار در ساعت نیاز دارد. در آلاباما، جایی که حداقل دستمزد فقط ۷.۲۵ دلار است، یک والدین مجرد برای رفع نیازهای اولیه خانوار به دستمزد ساعتی بیش از چهار برابر بیشتر نیاز دارند.
البته این بدان معناست که دهها میلیون نفر از هر نژاد، سن و هویت جنسی، در هر استان و شهرستانی در کشور، روزانه با اشکال متعدد محرومیت مواجه هستند و تا سالهای آینده نیز چنین خواهند کرد.
اگرچه درک عمق این بحران سخت است، اما می توان آن را با مرگ سنجید. در سال ۲۰۲۳، محققان دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید، دریافتند که فقر چهارمین علت اصلی مرگ و میر در سطح ملی است و در سال ۲۰۱۹ تعداد ۱۸۳۰۰۰ نفر را به خود اختصاص داده است. یا ۸۰۰ مرگ در روز. در طول بحران همه گیر، شهرستان های فقیر و کم درآمد نرخ مرگ و میر ناشی از کووید را تجربه کردند که سه تا پنج برابر بیشتر از شهرستان های ثروتمندتر بود، در حالی که نرخ مرگ و میر در میان مستاجرانی که با اخراج مواجه بودند، ۲.۶ برابر بیشتر از جمعیت عمومی بود. ناامنی مسکن منجر به افزایش مرگ و میر ناشی از کووید شد و به طور کلی اثرات منفی بر سلامتی داشت.
دست کم گرفتن بحران
وسعت بحران (غیر) مسکن بسیار بیشتر از سیستم ها و ساختارهایی است که برای پاسخگویی به آن وجود دارد. این تا حدی به این دلیل است که مانند فقر، معیارهای ناامنی مسکن عموماً نیاز موجود را دست کم می گیرند. متداول ترین نقطه مرجع مورد استفاده در مسکن، شمارش بی خانمان های نقطه در زمان (PIT) است. «شمار PIT» هم شامل تعداد بیخانمانهایی میشود که در پناهگاهها هستند و هم تعداد خیابانهای بیخانمانهای بیپناه. با این حال، فقط با کسانی سروکار دارد که می تواند به آنها برسد و به معنای واقعی کلمه حساب شود. همچنین برخی از اشکال بی خانمانی، از جمله میلیون ها نفری که با دوستان، اعضای خانواده یا حتی غریبه ها «دو برابر» یا «سه برابر شده» زندگی می کنند، کنار گذاشته می شود.
در سالهای پیش از همهگیری، تعداد PIT اغلب حدود نیم میلیون نفر بود، اما شامل ۲.۵ تا ۳.۵ میلیون نفری نمیشد که در سرپناههای موقت بیخانمانها، مراکز اسکان انتقالی، و کمپهای غیررسمی یا شهرهای چادری زندگی میکردند، یا ۷ مورد تخمین زده میشد. میلیون ها نفر که خانه های خود را از دست داده و با دیگران نقل مکان کرده اند. به عبارت دیگر، تعداد PIT بین ۹ تا ۱۱ میلیون نفر کوتاه بود (و این قبل از همهگیری بود که باعث بی خانمانی و ناامنی مسکن بیشتر شود).
اگرچه به شدت ناکافی است، اما شمارش PIT همچنان معیاری است که برای تخصیص منابع فدرال برای بی خانمانی استفاده می شود. متأسفانه، وقتی یک برنامه مسکن برای ده ها یا حتی صدها هزار نفر به جای میلیون ها نفر طراحی شود، با شکست مواجه می شود. به همین دلیل، سازماندهندگان و حامیان مسکن سالهاست که گزینههای جایگزین را پیشنهاد میکنند و خواهان در نظر گرفتن راهحلهای مسکن هستند که میتوانند واقعاً به این بحران در مقیاس پاسخ دهند. مدل Housing First یکی از این راه حل ها است که دسترسی به مسکن دائمی و پایدار را در کنار خدمات فراگیر برای اشتغال، بهبود و ثبات بیشتر مسکن برای نیازمندان در اولویت قرار می دهد. نشان داده شده است که استفاده از این مدل منجر به نرخهای بالاتر نگهداری مسکن در میان افرادی که قبلاً خانهنشدهاند، با کیفیت زندگی بهبود یافته نیز (غیرقابلتعجب نیست).
در واقع، برخی از سیاست های همه گیر به طور موقت (حتی اگر ناخواسته) مدل Housing First را اجرا و گسترش دادند. آنها افراد را به هتل ها یا دیگر واحدهای اجاره ای در دسترس و بدون استفاده منتقل کردند و همه اخراج ها و سلب حق اقامه را متوقف کردند. پرداخت های محرک اقتصادی توزیع شده؛ و با گسترش برنامه های بیمه بیکاری و امنیت غذایی و در عین حال پرداخت ماهانه به خانوارهای دارای فرزند، سیستم رفاه اجتماعی فرسوده این کشور را ایجاد کرد. همه اینها در واقع از جابجایی عظیم میلیونها نفر بین سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ جلوگیری کرد، در حالی که مسکن بیشتری فراهم کرد و حداقل ۲۰ میلیون نفر را بالای خط فقر نگه داشت.
موضوع مشترک این برنامه ها این بود که خانواده های آسیب پذیر مالی را به وال استریت، سرمایه گذاران املاک و مستغلات و مالکان شرکت ها اولویت می دادند. سالها بعد، اکثریت آمریکاییها همچنان از بسیاری از این سیاستها حمایت میکنند، سیاستهایی که در کنار سازماندهی موفق در میان افراد فقیر، بیخانمان، و افراد ناامن مسکن اعمال شد.
در هفتههای اولیه همهگیری، افراد بیخانمان که در کمپها زندگی میکردند نیز برای دریافت گواهینامه بهعنوان «کارگران ضروری» مبارزه کردند تا بتوانند تجهیزات حفاظتی برای اعضای جامعه خود دریافت کنند. تقریباً در همان زمان، سازماندهندگان مسکن کمدرآمد و انجمنهای مستأجر بهشدت از آسیبپذیری مستاجران کمدرآمدی که قادر به پرداخت اجارهبها و تغذیه خانوادههایشان نبودند، آگاه شدند. علیرغم ترس از اخراج، اعتصابات اجاره در مارس و آوریل ۲۰۲۰ آغاز شد، زیرا مستاجران تصمیم گرفتند منابع محدود خود را برای اطمینان از اینکه می توانند برای خانواده های خود غذا تهیه کنند، خودداری کنند. این اتفاق چند هفته قبل از اجرای تعلیق اخراج فدرال رخ داد. زمانی که ماهها بعد منقضی شد، جوامع جلسات استماع اخراج را مسدود کردند تا اطمینان حاصل کنند که تا آنجا که ممکن است افراد میتوانند در خانههای خود بمانند.
علیرغم حمایت گسترده از حق قوی تر مسکن، دیری نپایید که منافع قدرتمند شروع به عقب راندن کردند. صنعت املاک و مستغلات بیش از ۱۰۰ میلیون دلار را برای لابی کردن در برابر تعلیق اخراج همه گیر در هر دو سطح فدرال و ایالتی هزینه کرد. در سال ۲۰۲۲، مؤسسه سیسرو الگویی برای قوانین ایالتی ایجاد کرد که افراد بیسرپرست را جرم انگاری میکرد. آن قانون نمونه اردوگاهسازی در زمینهای عمومی را ممنوع میکرد و بودجه را از برنامههای Housing First به برنامههای کوتاهمدت سرپناه منحرف میکرد، در حالی که افراد بیسرپرست را مجبور به ورود به اردوگاههای دولتی میکرد. نسخه هایی از این لایحه در نیم دوجین ایالت ارائه شده و در میسوری، تنسی و تگزاس به تصویب رسیده است.
اخیراً، در نیویورک، فرماندار کتی هوچول بودجه ای را وضع کرد که ساکنان ثروتمند این ایالت را بر ساکنان فقیر و کم درآمد آن اولویت می داد. او نه تنها از افزایش مالیات بر ثروتمندترین نیویورکی ها و شرکت ها امتناع ورزید و میلیاردها دلار درآمد جدید را از دست داد، بلکه سیاست های مسکن او به جای تمرکز بر ایجاد مسکن پایدار برای نیویورکی هایی که دارای مسکن ناامن و بی خانمان هستند، مشوق های مالیاتی را برای توسعه دهندگان فراهم کرد.
بر اساس ائتلاف کارگری-مذهبی نیویورک و ائتلاف عدالت مسکن برای همه، حداقل ۳.۴ میلیون مستأجر از حمایت های اخراج به دلایل خوب محروم خواهند شد، در میان آنها همه شهرداری های ایالت، در حالی که واجدین شرایط ممکن است نتوانند از خدمات خود استفاده کنند. حقوق، مگر اینکه وکالت قانونی کافی در دادگاه مسکن داشته باشند. این بودجه همچنین اقدامات تثبیت اجاره بها را به عقب می اندازد، به ویژه مستاجران مسن را در برابر اخراج آسیب پذیرتر می کند، در حالی که نمی تواند یک دلار برای انتقال ساکنان بی خانمان نیویورکی به مسکن پایدار اختصاص دهد. در همه اینها، نیویورک چیزی جز غیرعادی است.
آنچه را که کمتر از این ها انجام می دهید، با من انجام می دهید
اگرچه رهبری سیاسی آمریکا به طور کلی در پاسخگویی به نیازهای موجود ناکام است، هزاران سال از آموزه های دینی به شکل گیری دیدگاه جامعه در مورد مسئولیت ما در مراقبت از افراد فقیر و نه تنبیه کمک کرده است.
در واقع، بیش از ۲۰۰۰ آیه کتاب مقدس وجود دارد که به فقر می پردازد – بیشتر آنها بر کسانی تمرکز می کنند که توسط جامعه ای فقیر شده اند که نمی تواند همه نیازهای ما را تامین کند. همانطور که عیسی در متی ۲۵ به پیروان خود می گوید:
«چون گرسنه بودم و به من غذا ندادی، تشنه بودم و چیزی ننوشیدی، غریب بودم و از من پذیرایی نکردی، برهنه و لباس به من ندادی، مریض و در زندان. تو مرا زیارت نکردی.» آنگاه [امت ها] نیز پاسخ خواهند داد: «خداوندا، کی بود که تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا برهنه یا بیمار یا در زندان دیدیم و از تو مراقبت نکردیم؟» سپس [عیسی] به آنها پاسخ خواهد داد: «به راستی به شما میگویم، همانطور که به یکی از این کوچکترینها این کار را نکردید، با من نیز چنین نکردید.»
این مسئولیت نه تنها بر دوش افراد، بلکه کسانی است که در مناصب اقتدار در جامعه هستند. همانطور که اشعیا ۱۰:۲ می گوید: «وای بر کسانی که احکام ناروا می نویسند و احکام ظالمانه می نویسند تا نیازمندان را از عدالت دور کنند و حق فقرای قوم من را ربوده اند.» در عوض، اشعیا ۳:۱۵ به کسانی که قوانین را وضع میکنند و احکام صادر میکنند، دستور میدهد که «صورت فقرا را ساییده نکنند»، و شرایط دشوارشان را بدتر میکند. چنین آموزه هایی نه تنها با سنت ابراهیمی، بلکه با سایر نظام های اعتقادی مانند هندوئیسم همخوانی دارد، که خشونت پرهیز از خشونت و عدم آسیب را به عنوان یک مسئولیت اخلاقی اصلی در اولویت قرار می دهد.
قانونی مانند آنچه اکنون در دادگاه عالی در Grants Pass v. همانطور که قاضی النا کاگان در طول بحث های شفاهی در مورد پرونده اشاره کرد، “برای یک فرد بی خانمان که جایی برای رفتن ندارد، خوابیدن در ملاء عام به نوعی مانند نفس کشیدن در جمع است.” چقدر درست! اگر چهار قاضی دیگر وضعیت را به همین شکل ببینند.
سنتهای اعتقادی و ارزشهای قانون اساسی ما قطعاً باید به اندازه کافی روشن باشد که مجازاتی ظالمانه و غیرعادی است که با بیخانمانها به گونهای رفتار کنیم که Grants Pass میخواهد انجام دهد. دادگاه و ملت باید با عنایت و دلسوزی به این بحران اخلاقی پاسخ دهند نه با دستبند و مسکن.
باشد که چنین باشد.
منبع: نیشن